دردانه من و بابا حمیددردانه من و بابا حمید، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 15 روز سن داره

دردانه مادر

پسر آبانی من اومد

سلام کوچولوی من بالاخره قدم به چشم ما گذاشتی و اومدی صبح روز ۲۴ آبان ساعت ۹ و ۱۰ دقیقه اومدی تو آغوشم عسلم خوش اومدی وروجک خدایا هزاران بار سجده شکر باز هم کافی نیست. پس ساده می گویم شکر ای خالق آسمانها و زمین ...
26 آبان 1393

انتظار

سلام پسرم دردونه کوچیک من نمی خوای بیای؟ میدونی چقد دلتنگتم؟ هر روز بابایی میاد تو گوشت میگه پسر بیا بیرون. اخم می کنه و میگه. بعد بهش میگم بچه میفهمه داری بهش اخم می کنی ها . اون وقت بابایی میگه خودش می دونه این مهر پدریه... آراد عزیزم از وقتی ۳۷ هفته ات تموم شد همش منتظرم بیای عزیزم. این روزای انتظار خیلی سخت میگذره. هر دردی میاد سراغم میگم پسرم داره میاد اما زود تموم میشه و دیگه خبری نیست. چند روز پیش نی نی دوستم ساناز به دنیا اومد. ۱۸ آبان سزارین شد. خیلی دلم می خواد ببینمش. تو هم بیا عزیزم. مامانی واقعا دلتنگته. مادر و پدر جون جمعه میان زنجان. یه جوری بیا پدر جون ببیندت عزیزم.. آخه به عشق دیدن تو داره میاد.  آرادم درس...
21 آبان 1393

تاسوعا و عاشورای حسینی

سلام پسرم امروز تاسوعا بود. همه جای ایران برای امام حسین عزاداری می کنن. بعضی آدما خوب می فهمن دارن چیکار می کنن و بعضیا هم نه. فقط طبق عادت رفتار می کنن . آراد جان اولین کادوی بابایی به من یه کتاب بود به اسم"حسین وارث آدم" وقتی اون کتابو خوندم فهمیدم واقعه عاشورا خیلی واقعه بزرگیه و پر از درس. اگه بخوام خلاصه بهت بگم درس اصلی این واقعه اینه که هیچ وقت ارزشهای اخلاقی رو زیر پا نذاری. همیشه پایبند ارزشها باش. نمی خواد خودتو ظاهرا عزادار حسین نشون بدی. این کارو همه بلدن. مهم اینه که بفهمی داری چیکار می کنی. بابات میگه از لحاظ مذهبی بذارم خودش بزرگت کنه منم میگم چشم و بیشتر نمیگم. خیالم راحته که خوب یادت میده. آراد جان چند تا ک...
12 آبان 1393

اتاق آراد

سلام به آراد عزیزم مبارک باشه مامانی امروز 37 هفته ات تموم میشه . دیگه تا حدودی خیالم راحت شد که به حرفم گوش دادی و واسه اومدن عجله نکردی. قربونت برم که اینقد پسر حرف گوش کنی هستی.    دیشب خیلی تو شکمم وول می خوردی خیلی زیاد   نمی دونم خوب بودی یا بد بودی، نمی دونم عزیزم. فقط امیدوارم حالت خوب باشه عزیز کوچولوی من  شنیده بودم که تو ماه آخر از روی شکم میشه دست یا پای نوزاد رو دید. این روزا همش نگاه می کنم شاید بتونم دست یا پای کوجولوتو ببینم اما تا حالا که موفق نشدم. فکر کنم هنوز کوجولویی آرادم  پریشب با بابایی بقیه کارای اتاقت رو انجام دادیم و بالاخره اتاقت آماده شد. دیروز...
3 آبان 1393
1